مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیهالسلام
عجب تصور تلخی! سیاه چال و سپیده پُـر است سـیـنۀ چاه از هـزار آهِ کشیده تو کیستی که مقامت نمیشود متـصوّر تو کیستی که خیالت شده ست حسرتِ دیده اسیـر عـلم تو چـشـمان پُـر تحـیّر عـالم گـواه چـشـمـۀ اعـجـاز تو لـبان گـزیـده چقدر نسل عـلی بودنت به چشم میآیـد میان هقهق مسکوت و بغضهای چکیده تورا چگونه گرفته ست در محاصره، زنجیر که قامتت شده هم قـامت کـمان خـمـیده هجوم زخم زبان از زبان تیـرهتـبـاران نحیف کرده تو را ای هلال رنگ پریده هـزار بار شکـسـتی به یاد خـاطرۀ در هـزار بـار بـریـدی به یاد حـلـق دریده |